خداحافظ رفیق

باید برای خدا رفت ، رفت تا آنجا که پیامت دهند ، ماموریتت تمام شد .

باید برای خدا رفت ، رفت تا آنجا که پیامت دهند ، ماموریتت تمام شد .

خداحافظ رفیق

پیاده رو محل گذر است
توقف در آن جایز نیست
اگر بمانی ، مانده در جهلی
و اگر بروی ، ماندگاری
پیاده ها رفتند تا ما بمانیم
حالا پیاده روهایمان گرفته نامشان
--------------------------
برای سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان و سه دلیرمرد
همراهش که در غمگین ترین روز تابستان 1361 (14 تیر ماه)
مسافر شهر زیتون شدند و از گرد راهشان خبری برایمان
نیامد ، صلــواتی هدیه فرمایید
--------------------------

آخرین نظرات

۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

219067_ksHRHawa

*از حاج آقای دولابی نقل شده است که:

از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است که هر جا بسم الله بگویند و صلوات بفرستند- یعنی بگویند و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین-خداوند ملکی می فرستد که درآن مجلس غیبت نمی شود.من به این حدیث احتیاج داشتم که خدا آن را رساند،‌ زیرا در اکثر مجالس،‌ روضه ها و مساجد وقتی نگاه می کنید می بینید غیبت وجود دارد . غیبت چند جور است. یک وقت غیبت از برادر ایمانی است. یک وقت هم هست که گوینده از امامش غائب است و حرف میزند. این هم غیبت است. تو که امامت را ندیده ای چرا حرف میزنی؟ غیبت خواص این است. غیبت عوام این است که پشت سر مردم حرفی بزنند که خوششان نیاید. وقتی امام آدم غائب است چه؟ آیا این غیبت نیست که حرف بزند؟ این هم یک نوع غیبت است که دهان و زبان خواص را می بندد.وقتی این معنا پیاده شود دیگر کسی حرف نمی زند. برای خاصها غیبت این جوراست. علما و روحانیون که روز و شبشان را در دین خدا زحمت میکشند خواص ملتند. راهنمایند به سوی خدا و حجت و عزیز خدا و به سوی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. اینها هم نباید غیبت کنند. غیبت اینها مال خودشان است. حسابشان هم باخودشان است. با من وشما نیست. خواستم بگویم غیبت چند قسم است.

 

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۴۶
حسین فتحی

126575_331

امام رضا(ع) به عنوان تنها امام معصومی که بارگاه مطهرشان در ایران و مشهد واقع شده، جایگاه خاصی برای همه ما دارند. حسن همجواری ایشان در ایران ما را به این نکته رهنمون می‌کند که سیره و مشی زندگی آن امام همام الگویی ویژه است که در اختیار همه ما قرار گرفته و می‌توانیم با استفاده از تک تک رهنمودهای امام هشتم(ع) زندگی خود را به سبک دینی جهت دهی کنیم. راستی که زوایای زندگی ثامن الحجج(ع) الگوی رستگاری است چنانکه در بخشی از شرح حال حضرت آمده است: « امام‌رضا(ع) کسی را با عمل و سخن خود نمی‌آزرد، تا حرف مخاطب تمام نمی‌شد سخنش را قطع نمی‌کرد. هیچ نیازمندی را مأیوس باز نمی‌گرداند. شبها کم می‌خوابید و قرآن بسیار می‌خواند…» برای تبیین فرازهای سیره زندگی هشتمین پیشوای شیعه و استفاده از آنها برای رسیدن به سبک زندگی رضوی گفت وگو کرده ایم با حجت الاسلام والمسلمین سید عبدا… فاطمی نیا که در ادامه می‌خوانید:

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۴۳
حسین فتحی

111

در سال ۱۳۲۰ ه. ق برابر با ۱۲۸۱ ه. ش ستاره‌ای در شهر تبریز، در خانه‌ای سرشار از علم و تقوا بدرخشید و افراد خانواده‌ را سرشار از شادی و شعف نمود.

فرزند را عبدالحسین نامیدند تا همواره سینه‌اش سرشار از عشق اهل‌بیت علیهم السلام باشد؛ پیوسته در مسیر ایشان گام بردارد و همچون مولایش امام حسین علیه‌السلام، شمیم روح افزای ولایت را پراکنده سازد. آری، عبدالحسین به دنیا آمد و الغدیر با او جان گرفت.

 

خاندان پاک علامه

شیخ احمد امینی تبریزی،(۱) پدر بزرگوار علامه امینی از عالمان با تقوا بود و مردم به ایشان همواره به دیده احترام می‌نگریستند. ایشان در سال ۱۲۸۷ هـ.ق در سَردها از توابع تبریز به دنیا آمد. میرزا احمد از فقها و مجتهدین زمان خود و در زهد و پارسایی زبانزد عموم بود. او در سال ۱۳۰۴ ه.ق به تبریز مهاجرت نمود و برای همیشه ساکن آنجا گردید.

برخی آثار به یادگار مانده از ایشان عبارتند از: شرحی بر قصیده المفجع و تعلیقاتی بر مکاسب شیخ انصاری. این مرد بزرگ در سال ۱۳۷۰ ه. ق، دیده از جهان فرو بست و در قبرستان نو شهر مقدس قم دفن گردید.

علامه امینی(ره) در مقام اجتهاد، منزلت و جایگاه والایی داشتند و بیشتر ساعات ایشان به تحقیق و مطالعه می‌گذشت. و از منابع علمی اسلامی توشه  برمی‌گرفت. ایشان در تفسیر، حدیث، تاریخ و علم رجال صاحب‌نظر بودند.

پدربزرگ علامه امینی، مولی نجفقلی مشهور به امین الشرع بود که نام خانوادگی علامه نیز از همین لقب گرفته شده است. ایشان در سال ۱۲۵۷ه. ق، در روستای سَردها ـ از توابع تبریز پا به عرصه هستی نهاد و به یادگیری دانش و ادب پرداخت. وی نیز بعدها ساکن شهر تبریز گردید. مردی زاهد، فاضل، پرهیزگار و ادیبی برجسته بود که به گردآوری اخبار ائمه اطهار علیهم السلام علاقه بسیاری داشت و چند مجموعه روایت نیز تدوین کرده و اشعاری به فارسی و ترکی از وی به جا مانده است. او در شعر خود به “واثق” تخلص می‌کرد و نقش مُهر او – آن طوری که در پشت برخی از رسائلش مشهود است – ” الواثق بالله الغنیِ عبدهُ نجفقلی” بوده است . وی در سن ۸۳ سالگی در سال ۱۳۴۰ه. ق از دنیا رفت و در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.(۲)

وادی السلام

واقعه عجیبی در مورد مرحوم نجفقلی نقل می‌کنند که ایشان بعد از رحلت، در تبریز دفن شدند اما بنا بر وصیت خود ایشان، جنازه آن بزرگوار پس از گذشت ۱۳ سال به نجف اشرف منتقل گردید و در قبرستان وادی السلام آرام گرفت.(۳) کسانی که در آن روز حضور داشتند نقل می‌کنند که پیکر ایشان پس از ۱۳ سال کاملا سالم بود. (۴)

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۳۹
حسین فتحی

استفاده از تسبیح تربت در میان عمامه

ماجرای حالت احتضار آیت الله و شفاعت امام حسین علیه السلام

بنا بر گفته بزرگان آیت الله حائری علاقه شدیدی به ائمه اطهار علیهم السلام به خصوص امام حسین(ع) داشتند و به شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی فرمودند: هر روز قبل از درس فقه چند دقیقه ای ذکر مصیبتی بکنند. از علت عشقش پرسیدند، فرمود: در کربلا بودم، شب چهارشنبه ای بود که خواب دیدم سه روز دیگر می میرم، وقتی بیدار شدم با خود گفتم، خواب بود، اهمیت ندادم، روز چهارشنبه به درس و بحث و روز پنج شنبه به کارهای درس مشغول بودم، روز جمعه با دوستان به باغ اطراف شهر رفتیم، بعد از نهار، تب کردم، هر لحظه حالم بدتر می‌شد، به یاد خواب افتادم، به دوستان گفتم مرا به منزل ببرند، در منزل دیدم دو ملک برای قبض روح آمدند، با تمام قلبم متوجه امام حسین(ع) شدم، عرض کردم، مولای من، از مرگ نمی ترسم، ولی از اینکه دستم خالی است می ترسم، شما را به حق مادرت شفاعت کنید که خداوند مرگم را تأخیر بیندازد، ملک سومی آمد و به آنها گفت، امام حسین(ع) شفاعت کرد، خداوند پذیرفت، مرگش تأخیر افتاد، آنها رفتند، حالم بهتر شد. گریه و ناله خانواده را شنیدم. دستم را تکان دادم، یکی گفت: ساکت باشید حرکت کرد، اشاره کردم، چشمم را باز کردند، پایم را باز کردند، پنبه از دهانم برداشتند، آبی خواستم و… بعد از آن تا پانزده روز ضعف مفرط وکسالت داشتم؛ من هر چه دارم از امام حسین است.

نوحه‌خوان دسته‌های سینه زنی

آیت الله حائری در سامرا که بودند، علما در ایام تاسوعا و عاشورا برای دسته سینه زنی که در شهر راه می افتاد، نوحه خوانی و مرثیه سرایی می کرد، و در اراک که بود، دهه محرم، در مدرسه آقا ضیاء روضه می گرفتند و طلاب و مردم شهر شرکت می کردند. در تاسوعا و عاشورا، دسته سینه زنی راه می انداختند، خودشان پابرهنه و تحت الحنک انداخته بر پیشانی گل می مالید، همراه با دسته، سینه زنی می کردند و به مدرسه سپهدار می رفتند. در راه برای دسته نوحه خوانی ومرثیه سرایی می کردند. در قم که بودند، در ایام محرم به مجلس روضه آیت الله پائین شهری در مدرسه رضویه شرکت می کردند و در تاسوعا و عاشورا در مدرسه فیضیه از طرف حوزه علمیه مراسم می گرفت و دسته سینه زنی راه می انداخت. خودشان با پای برهنه و تحت الحنک انداخته و بر پیشانی گل مالیده، همراه دسته از طریق دارالشفاء به خیابان آمده و به حرم مشرف می شدند.

آیت الله کریمی جهرمی از اساتید حوزه علمیه قم نیز در این خصوص می‌گویند: آیت الله شیخ عبدالکریم حائری فانی در امام حسین علیه‌السلام بود، از زمانی که در سامرا درس می‌خواندند یا آن زمان که در کربلا بودند آیت الله حائری نوحه‌خوان دسته سینه زنی طلاب بود.

وقتی شیخ با تربت سیدالشهدا(ع) از طغیان آب رودخانه جلوگیری کرد

مرحوم آیت‌الله محمدتقی بهجت درباره یکی از کرامات شیخ عبدالکریم حائری یزدی این گونه نقل می‌کند: ” از کرامات حاج عبدالکریم حائری این بود که زمانی که رودخانه قم در اثر سیل طغیان کرده بود و آب تا لبه پل علی خانی رسیده بود، به گونه‌ای که عده‌ای از روی پل با آب رودخانه وضو می‌گرفتند و به خاطر آن نیز برای جلوگیری از نفوذ آب تمام فرش های مسجد امام را جمع کرده بودند، مرحوم حاج شیخ روی پل رفت و مقداری تربت-تربت مزار سیدالشهدا(ع)- را در دست گرفت و چیزی بر آن خواند و در آب انداخت، پس از این کار مرحوم حائری، به تدریج آب پایین آمد و بعد از چند ساعت چندین متر آب پایین‌تر رفت و به برکت این کار وی از طغیان بیش از حد رودخانه جلوگیری به عمل آمد. (در محضر آیت‌الله بهجت، محمد حسین رخشاد، جلد ۱)

استفاده از تسبیح تربت در میان عمامه

یکی از خصوصیات بارز آیت‌الله حائری یزدی این بود که همواره تسبیحی از تربت سیدالشهدا(ع) را به جهت تیمن، تبرک و توسل، در عمامه خویش قرار می‌داد، در ادامه تصویری از اقامه نماز جماعت توسط ایشان در حرم مطهر حضرت معصومه(س) را مشاهده می‌کنید که تسبیح تربت در میان عمامه مرحوم آیت‌الله حائری نمایان است.

حضور زنان محجبه در مراسم تشییع مؤسس حوزه علمیه قم همراه با عزاداری

سرانجام آیت‌الله حائری یزدی در ۱۷ ذیقعده ۱۳۵۵ نزدیک غروب دیده از جهان فرو بست، پاسبان‌ها از شهربانی به منزل آیت‌الله حائری آمدند و اصرار داشتند که همان شب دفن شود، علما و مراجع وقت با مهارت خاص مانع شدند، فردای آن روز، صبح زود مأموران نظمیه به منزل ایشان آمدند که هر چه زودتر جنازه را دفن کنند، اما علما به بهانه‌های مختلف مانند نبودن کفن، غیبت فلان آقا و … تشییع را تا نزدیک ظهر به تعویق انداختند.

کل شهر قم با خبر شدند، مردم از روستاهای اطراف نیز آمدند، حتی زنان عزلت‌نشین که از ترس کشف حجاب نمی‌توانستند بیرون بیایند با حجاب کامل همراه سایر اقشار مردم در تشییع و عزاداری شرکت کردند، جنازه در میان ناله و سر و سینه زدن مردان و زنان، در زمانی که هرگونه عزاداری ممنوع بود، تشییع شد و در مسجد بالاسر ـ که محل تدریس و نمازش بود ـ دفن شد.

تشییع پیکر آیت الله حائری یزدی در قم

گذری بر زندگی نامه آیت الله حائری و تاسیس حوزه علمیه قم

روز ۳ فروردین ۱۳۰۱ شمسی حوزه علمیه قم توسط آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تاسیس شد.

 تأسیس حوزه‌های علمیه شیعی به شیوه سنتی به سال ۴۴۷ هجری باز می‌گردد. در آن سال، با یورش طغرل بیک، سرسلسله سلجوقیان به محلات شیعه نشین بغداد و آتش زدن کتابخانه مهم و گرانقدر شیعه، شیخ الطائفه طوسی ـ از علمای بزرگ شیعی آن زمان ـ ناگزیر به هجرت به نجف اشرف می‌شود و آنجا را به صورت پایگاه دانش و دین در می‌آورد و نخستین حوزه و دانشگاه بزرگ شیعه را بنا می‌نهد. علمای شیعه پس از مهاجرت شیخ طوسی از بغداد به نجف در نیمه دوم قرن پنجم هجری و تشکیل حلقه‌های درسی که از آن جمله «امالی» شیخ طوسی است، به نجف آمده و آنجا را تبدیل به مجتمع بزرگ علمی شیعه می‌‌کنند.

 مدرسه علمیه‌ قم، از دوران حیات امام صادق (ع) ـ اواسط قرن دوم هجری ـ فعالیت داشته و از‌‌ همان زمان مرکز تجمع علما و محدثان بزرگ بوده است. شهر قم در هیچ دوره‌ای از وجود فقها خالی نشده و همیشه دانش‌پژوهان و طلاب علوم دینی در آن جمع بوده‌اند. می‌توان گفت حوزه قم، یکی از قدیمی‌ترین مراکز نشر علوم اسلامی در جهان اسلام است که تاکنون باقی مانده است.

البته این روند، فراز و نشیب‌های بسیاری در طول تاریخ داشته است. تا زمانی که آیت‌الله میرزای قمی مسئولیت حوزه را برعهده داشت، حوزه با قوت و قدرت فعالیت می‌کند. اما پس از وفات میرزای قمی در ۱۲۳۱ هـ. ق، حوزه قم به ضعف و رکود می‌گراید و کم فروغ می‌شود و این رکود چند دهه ادامه می‌یابد تا اینکه با هجرت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری به شهر قم، حوزه علمیه در قالب یک نهاد مستحکم، حیاتی دوباره می‌یابد.

در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی، با گسترش زمزمه‌های تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی نیاز شدیدی به یک پایگاه بزرگ و محکم در داخل ایران جهت حمایت از ارکان دین احساس می‌شود. به ویژه آنکه با شروع جنگ جهانی اول و تحولات در سطح منطقه، تردد طلاب و علما به شهرهای مذهبی عراق (کربلا، نجف، کاظمین، سامرا) که تا قبل از این تاریخ مراکز عمده تعلیم و تعلم علوم دینی به حساب می‌آمدند دشوار شده بود. به همین دلیل به محض ورود آیت‌الله حائری به ایران، مشتاقان علوم دینی جلسات درسی ایشان را برپا می‌کنند و آیت‌الله حائری این اشتیاق و نیاز را عمیقاً درک کرده و ماندن و خدمت کردن در ایران را بر رفتن به عتبات ترجیح می‌دهد.

مرحوم شیخ عبد‌الکریم حائری یزدی در سال ۱۲۷۶ هجری قمری در روستای مهرجرد یزد دیده به جهان می‌گشاید و اهالی روستای مهرجرد را که از فرزنددار شدن پدرش محمد جعفر مایوس بودند به شگفتی وامی‌دارد. پس از گذراندن دوران کودکی، عبدالکریم توسط یکی از بستگانش که در کسوت روحانیت بود به مکتب‌‌خانه‌ای در شهر اردکان سپرده می‌شود تا به تحصیل علوم ابتدایی و ادبی و قرائت قرآن بپردازد. سایه پرمهر پدر را در‌‌ همان دوران جوانی از دست می‌دهد و به خاطر عشق به مادر غمدیده، مدتی دست از تحصیل می‌کشد و به سوی او می‌شتابد. مدتی بعد، به حوزه علمیه یزد می‌رود و در مدرسه محمدتقی خان اقامت می‌کند و طولی نمی‌کشد که به عنوان یک دانش‌پژوه اسلامی با اندیشه‌های بلند در میان علمای بزرگ شناخته می‌شود.

 عبدالکریم هجده سال بیشتر ندارد که به دنبال دانش‌اندوزی بیشتر، راهی کربلا می‌شود و حدود دو سال در جوار حرم مطهر امام حسین علیه‌السلام به تهذیب و تحصیل مشغول می‌شود. علم و نبوغ شگفت‌آور او، آیت‌الله فاضل اردکانی ـ از اساتید بنام حوزه کربلا ـ را متقاعد می‌کند که حوزه کربلا برای پرورش و شکوفایی خلاقیت‌های علمی عبدالکریم کوچک است و او را به سوی میرزای بزرگ شیرازی (مرجع تقلید وقت) در سامرا می‌فرستد.

 میرزای شیرازی عنایت ویژه‌ای به آیت‌الله حائری داشت. حائری در سامرا و نجف نزد استادان مشهوری چون سیدمحمد فشارکی اصفهانی، میرزا محمدحسن شیرازی، آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی مدارج عالی ‌فقه و اصول را می‌گذراند و بزودی در شمار علما و فضلای مشهور آن سامان درمی‌آید. ایشان سال‌ها نیز در کربلا تدریس می‌کند.

پس از ۳۷ سال اقامت در کربلا، سامرا و نجف، آیت‌الله حائری در سال ۱۳۳۳ به دعوت حاج میرزای محمود فرزند حاج آقا محسن اراکی به اراک مهاجرت می‌کند و در همان جا حوزه تدریس علوم اسلامی را تشکیل می‌دهد. پس از هشت سال، تعداد طلاب در حوزه علمیه اراک از سیصد نفر افزون شده و حوزه اراک به عنوان یک مرکز عظیم علمی و تحقیقی مطرح می‌شود.

 در سال ۱۳۰۰ ه. ش، آیت‌الله حائری به زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع) مشرف می‌شود و در اواخر زمستان‌‌ همان سال (مصادف با ۲۲ رجب ۱۳۴۰ ه. ق) به همراه فرزند بزرگش آیت‌الله مرتضی حائری و آیت‌الله محمدتقی خوانساری به قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه و نیز اجابت دعوت مردم و علمای قم، از اراک راهی قم می‌شود. شهر قم به خاطر عید مبعث پیامبر اکرم (ص) آذین‌بندی شده بود و مردم با شنیدن زمزمه ورود آیت‌الله حائری به شهر، استقبال بی‌نظیری از او به عمل می‌آورند.

ماجرای استخاره شیخ و اقامت در قم

 آیت‌الله اراکی چگونگی تأسیس حوزه علمیه قم را چنین روایت می‌کند: «قبل از آمدن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، حوزه‌ای در قم وجود نداشت؛ با اینکه قبلاً علمای برجسته‌ای مانند میرزای قمی، حاج شیخ ابوالقاسم زاهد، آقا شیخ مهدی پایین شهری و… در قم سکونت داشتند، لیکن تقدیر الهی نبود حوزه‌ای در قم تشکیل شود و با اینکه میرزای قمی مقام علمی والایی داشت و صاحب کتاب «قوانین» و از مؤسسین علم اصول بوده، با این وجود حوزه‌ای در این شهر تأسیس نشده بود. تا اینکه خداوند متعال در دل حاج شیخ عبدالکریم که ساکن کربلا بودند، می‌اندازد که نذر کند به زیارت حضرت امام رضا (ع) برود… پس از مراجعت از مشهد به سلطان‌آباد، شیخ با این مساله مواجه می‌شود که به کربلا برود یا در ایران بماند. از طرفی موطن اصلی او کربلا بوده و از طرفی‌‌ رها کردن حوزه جدیدالتأسیس را صلاح نمی‌بیند. تکلیف شرعی او را وادار به توقف می‌کند در صورتی که قبلاً هیچ توقفی در ایران نداشته است.

پس از چندی، علمای قم سعی می‌کنند که ایشان را به قم بیاورند به جهت اینکه قم، جزو شهرهای مقدس است. بالاخره ایشان را به عنوان «زیارتی شب عید نوروز» به قم می‌آورند. همچنین حاج شیخ عبدالکریم را مجبور می‌کنند که در صحن نو حضرت معصومه (س) نماز مغرب و عشاء را به جماعت برگزار کند و بعد از اقامه نماز، حاج شیخ محمد سلطان الواعظین تهرانی، به توصیه علما به منبر رفته و مردم را تهییج می‌کنند که ایشان را نگه دارید. مردم قم با یک شوق و حال مخصوصی به ایشان می‌گروند؛ حتی بعضی می‌گویند که ‌ای اهل قم! زمانی که دعبل خزاعی به قم آمد و جبه امام رضا (ع) را به همراه آورده بود شما نگذاشتید که جبه امام رضا (ع) را از شهرتان بیرون برند. این شخص علم امام رضا (ع) را آورده است، نگذارید که او از این شهر برود… مرحوم شیخ مدتی فکر کردند و عاقبت قرار شد استخاره کنند. وقتی استخاره کردند، این آیه آمد که وَ اتُونی بِاَهلِکُم اَجمَعینَ؛ این آیه، مربوط به قضیه حضرت یوسف (ع) است که به برادرانش می‌گوید: «بروید پدرم را با اهل و عیال بردارید بیاورید.» مرحوم حاج شیخ نیز با الهام از این آیه دستور داد بروند و اهل و عیالش را به قم بیاورند. با ورود ایشان به شهر قم حوزه علمیه، حیات تازه‌ای را آغاز کرد.»

 تشکیل حوزه علمیه قم و حسن شهرت آیت‌الله حائری و از همه مهم‌تر مجاورت با حرم شریف کریمه اهل بیت سلام‌الله علیها، مشتاقان و طلاب و فضلای دینی را به سوی قم می‌کشاند و بسیاری از شاگردان ایشان که در اراک به سر می‌بردند، از جمله سیدمحمدتقی خوانساری، سیداحمد خوانساری، سیدروح‌الله خمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی به قم می‌آیند.

 آیت‌الله شیخ عبدالکریم با روحیه‌ای مضاعف به بازسازی حوزه علمیه قم می‌پردازد. ایشان ابتدا اقدام به تعمیر مدرسه فیضیه قم به عنوان مرکز اصلی این حوزه می‌کند و سپس به سر و سامان دادن به وضعیت معیشت طلاب اقدام می‌کند. او تأکید داشت که اداره حوزه باید زیر نظر یک نفر باشد و دیگران در هر مقام علمی، به او یاری برسانند. علمای بزرگ هم بسیار هماهنگ با او عمل می‌کنند. مساله تبلیغ و اخلاق، برنامه آموزش زبان‌های خارجی، انجام خدمات اجتماعی و رفع نیازمندی‌های مردم، ساخت بیمارستان، دارالایتام و دارالاطعام و مرمت و احیای مدارس قدیمی از جمله خدمات موسس حوزه علمیه قم به شمار می‌رود.

 حوزه در مدت اقامت پانزده ساله آیت‌الله حائری از نظر علمی بسیار نیرومند شده و در امور سیاسی و مواجهه با سلطنت رضا شاه نیز پویا و مستقل بوده است. همچنین حوزه، پناهگاه محکم و عظیمی برای مردم مستضعف می‌شود و پشتیبانی این پایگاه بزرگ دینی از مردم و اعتراضاتشان به رژیم حاکم، روحیه انقلابی را تقویت می‌کند.

 مقابله با فشارهای رضاخان بر طلاب، مبارزه با طرح متحد‌الشکل شدن البسه، مقابله با دخالت وزارت فرهنگ در امور حوزه و ایستادگی در برابر طرح کشف حجاب از جمله مواردی است که پویایی و اثرگذاری حوزه تازه تاسیس قم را در مسائل سیاسی به خوبی نشان می‌دهد.

 اهمیت کار شیخ از دیدگاه امام

 آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری در شب ۱۷ ذی‌القعده ۱۳۱۷ قمری مطابق با دهم بهمن ماه ۱۳۱۵ هـ ش و در سن ۷۹ سالگی دارفانی را وداع گفت. پس از رحلت ایشان آیات عظام سیدمحمد حجت کوه‌کمری، سید محمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر محوریت مدیریتی و فکری حوزه را عهده‌دار می‌شوند و سپس آیت‌الله العظمی بروجردی در آذر ۱۳۲۳ شمسی مدیریت حوزه را برعهده می‌گیرد.

 اهمیت کار آیت‌الله حائری به قدری است که امام خمینی در این باره می‌فرمایند: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کاری را انجام می‌دادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود.»

آیت الله سبحانی از مراجع تقلید نیز درباره ایشان می‌گوید: آیت الله حائری از شخصیت‌های نادر جهان اسلام و تشیع است. در شرایط خفقان رضاشاه با اراده و تصمیم آهنین حوزه را تاسیس کرد و در مدت ۱۳ سال با سیاست بسیار عالمانه حافظ و نگهبان آن بود.

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۳۶
حسین فتحی

goto

من یادم هست چند سال قبل طلبه بودم میخواستم لواسانات منبر بروم. وقتی از منزل آمدم بیرون یک خواهری دارم که حالا داماد و عروس دارد آن موقع ۳-۴ ساله بود این شروع به گریه کردن کرد که دنبال من بیاید چون به من علاقه داشت. مادرم به من گفت سوارش می کنیم ما خیابان ۱۷ شهریور سر ادیب پیاده می شویم برویم منزل مادربزرگمان که این بچه هم گریه نکند. من ناراحت شدم گفتم این تاکسی ها حالا غر می زنند گفتم نمی‌شود و رفتم .


خب کار بدی کردم. مادر از من تقاضا کرده این دخترم سوار کن این بچه دارد گریه می کند. خب من باید می گفتم بفرمایید بر فرض تاکسی هم کمی بیشتر پول می دادم. ولی گاهی اوقات آدم اعصابش ناراحت است از دستش در می رود یک اشتباهی می‌کند . ما این اشتباه را کردیم. همان جا هم گرفتار شدیم.

۰ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۳۳
حسین فتحی

images-110x110

آیت الله جاودان در درس اخلاق اخیر خود مطالبی پیرامون «روز حسرت» بیان داشته است که متن آن در پی می آید:

در آیه ۳۹ سوره مبارکه مریم می فرماید: وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَهٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ می فرماید آنها را انذار کن و از یک روزی بترسان که آن روز، روز حسرت است. چرا روز حسرت است؟ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ کار تمام شده. من این را نمی فهمم. اگر بفهمم آتش می گیرم. دیگر می دوم. استاد ما می فرمودند شیعه مانند آدمی است که آتش گرفته. طوری می دود که انگار می خواهد آتش را خاموش کند. ما نمی دویم. راحت هستیم.

۱ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۳۱
حسین فتحی

پیام جهانی دسته حسینیه اعظم زنجان - حاج مهدی رسولی

۱ نظر ۱۶ آبان ۹۳ ، ۱۵:۵۸
حسین فتحی

بسم الله الرحمن الرحیم

کربلا؛ ماجرایی طراحی شده

بنای خدای متعال این است حقیقتی را به وسیله کربلا ماندگار کند و عینیّت ببخشد. بالاخره خدای متعال این داستان را شکل داده است. خب هیچ کس نمی تواند بر خدای متعال چیزی را تحمیل کند، شیطان که عددی نیست. خودِ خدای متعال می فرماید: کید شیطان ضعیف است، وقتی می فرماید برای شما هم کید او ضعیف است، دیگر پیش خدای متعال که دیگر عددی نیست. پس کل امور دست خدای متعال است، خود خدا می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی‏ کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ»[1]، اصلاً این داستان درگیری و نزاع را خودمان درست کردیم، این جبهه میان حق و باطل کار خودمان است. می فرماید یزید را خودمان درست کردیم و برای هر زمانی یزیدی مقرر کردیم. در آیه دیگر قرآن می فرماید: «حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب‏»[2].

ماجرای کربلا؛ الگویی برای زندگی جهادی

اهدافی که خدای متعال برای ایجادِ داستان عاشورا دارد خیلی فراتر از یک مسئله تاریخی در قلب حکومت اسلامی است، یک اتفاق و پدیده سیاسی اجتماعی. نه، طبق آن کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) که عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمْتَ سَبِیلًا مِنْ سُبُلِکَ جَعَلْتَ فِیهِ رِضَاکَ وَ نَدَبْتَ إِلَیْهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ جَعَلْتَهُ أَشْرَفَ سُبُلِکَ عِنْدَکَ ثَوَاباً»[3]. یک مدل زندگی را تو آفریدی و به ما هم آموختی این مدلی باید زندگی کنید تا منِ خدا از شما راضی باشم، این مدل زندگیِ جهادی بود. ما که همین جوری سر این کلاس یاد نمی گیریم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) همین مطلب را فرمود: چه شد؟ باور کنید پای رکاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند و این مطالب را می شنیدند. زندگی جهادی را ما امروز داریم بعد از 1400 سال بررسی می کنیم، سیره جهادی امام حسین(علیه السلام) را داریم بهانه می کنیم تا برویم با اصل زندگی جهادی آشنا شویم. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترسیم فرموده بودند ولی با این درست نشد، مجاهد پای رکاب پیغمبر(صلی الله علیه واله) یکدفعه ریزش کرد. اوسامه را وقتی فرستاد چه کسی رفت دنبال اوسامه؟ امیرالمؤمنین چقدر ناراحت بودند از اینکه چرا به جهاد نمی روید، تابستان می شود می گویید گرم است و زمستان می شود می گویید سرد است و اجتناب می کنید. به وسیله کربلا خدا زندگی را نهادینه کرد، خیلی عجیب است، عکس آن برداشتهایی که امروزه دارد می شود، فکر می کنند جنگ و جهاد و مبارزه مطلقاً چیز منفی ای است. اگر مطلقاً چیز منفی ای بود که: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»[4] پس چیست؟ این معامله با خدا چقدر زیباست، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ»[5] خوب این تجارت و معامله چیست؟ ما از هنرمندانمان تا سیاستمدارانمان حتی کسانی که بعضاً در جبهه و جنگ هم بودند، همه یک حرف می زنند. در فیلم ها وقتی از جبهه جنگ را به تصویر می کشند مطلقاً منفور جلوه اش می دهند، هم در این طرف و هم آن طرف. نه! حالا خودِ گلوله زدن و شلیک کردن و کشته و مجروح شدن این بخش جهاد را عرض نمی کنیم، همیشه که این نیست! خیلی از شما شاید تمام عمرتان یک بار هم به این نقطه نرسید، خدا نکند اینگونه شود، ولی خوب ممکن است. همانطور که خیلی ها در گذشته بودند و نشدند. زندگی جهادی کردن و فکر جهادی داشتن، انگیزه جهادی داشتن ما بررسی کردیم در سخنان و نامه های امام حسین(علیه السلام)و برخورد ایشان با عمرسعد.

 عدم روحیه جهادی؛ مشکل امت پیامبر(صلی الله علیه واله)

امام حسین(علیه السلام) به وسیله حماسه ای که آفرید دقیق تشخیص داد بیماری جامعه چیست و رفت سراغ درمانِ اصل بیماری. چرا اینها نرفتند پای رکاب امام حسین(علیه السلام) بجنگند؟ چون اساساً اهل جهاد نیستند، امام حسین(علیه السلام) باید کاری کند تا این افراد اهل جهاد شوند. «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدّی»[6]، من الآن با یزید کاری ندارم و باید سراغ مردم بروم و اینها را درست کنم. «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع»[7]، ماجرایی آفرید اباعبدالله الحسین(علیه السلام)! خب این کار را کردند تا جامعه سراغ زندگی جهادی برود، چون اگر من امروز که جنگ نیست زندگی جهادی نکنم فردا وقت جنگ نمی توانم مجاهد باشم. - به خدا به پیر و پیغمبر رفقا اگر من هم الآن دارم این بحث را مطرح می کنم بخاطر همین است - ما هیچ چیز نمی دانیم که نوبتِ جنگ شما چه زمانی است، کسی چیزی نگفته است، با شواهد و قرائنی هم که الآن داریم می بینیم خیلی دور به نظر نمی رسد. باید برای جهاد محیّا شویم، باید زندگی هایمان را عوض کنیم تا خدا «لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقینَ بِصِدْقِهِمْ»[8] به خاطر زندگیِ سرشار از صدق، یعنی زندگیِ جهادی ما باب جهاد را باز کند و شهادت را روزی کند.

 جهادی زندگی کردن؛ نه، جنگی زندگی کردن

خیلی ها تا می رسند به تحلیل های زمان جنگ می گویند آقا جنگ است، کشتار، کشته شدن و منفور است. صبر کن چرا فقط یک روی سکه را می بینی، معلوم است که آن طرفش منفور است و کسی شک ندارد اما ما وقتی از جهادی کردن حرف می زنیم منظورمان جنگی زندگی کردن نیست که بگوییم وقتی می خواهم بخوابم با اسلحه بخوابم، حتماً در خیابان دارم راه می روم شلوار 6 جیب بپوشم و پیراهن پاگندار بپوشم و شلوارم را هم گِت کنم و با پوتین در خیابان راه بروم؟ هر وقت خواستم یاد خدا و پیغمبر بیفتم دو تا گونی بذارم و یک سنگر، این حرفها نیست. امروز صحبت مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) با حج را شنیدید که فرمود: شما می خواهید جواب وهابی ها را بدهید با کتاب نمی شود خیلی کار کرد. بروید بگردید راه های مؤثر را پیدا کنید و یکی از راههای مؤثر رفقا همین است.

 فرهنگ عاشورایی؛ تنها راهکار اصلاح امت پیامبر(صلی الله علیه واله)

شما خودتان زندگی حسینی و جهادی را بچشید بعد اگر بروید کنار هر کسی قرار بگیرید فرهنگ عاشورا را انتقال می دهید. ابا عبدلله(علیه السلام) از همین شیوه استفاده کردند، اگر بنشینم در مدینه یزید بفرستد بیایند اینجا مرا بکشند، بله من به مطلبم رسیده ام اما جامعه را اصلاح نکردم، باید بلند شوم از مدینه بروم مکه، در فوج مسلمان ها قرار بگیرم و این فرهنگ را نشان بدهم. هم بگویم و خطبه بخوانم هم عملاً بروم و عزیزانم و جوانان بنی هاشم صف بکشند، هم وارد میدان شوم و زن و بچه و کوچک و بزرگم را هم ببرم، اینگونه می شود مردم را اصلاح کرد. می گوید آقا اصلاح پس کجاست؟ اصلاح اینجاست. شما چرا انقلاب کردید؟ اصلاح یعنی همین، شما عاشورا را دیدید انقلاب کردید اگر نمی دیدید که انقلاب نمی کردید. آقا اگر امام حسین(علیه السلام) را هم در مدینه می کشتند ما انقلاب می کردیم، والله این کار را نمی کردیم چون همه امام حسین ها را در مدینه شان کشتند، امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) اما کدام یکی از این شهادت ها توانست حرکت میلیونی ایجاد کند و جمعیت پای کار بیاورد و کفن بپوشد و گلوله بخورد؟! چه زمانی ما به شهادت ائمه دیگر با این دید نگاه می کنیم؟ چون همه آنها هدف نهایی شان تربیت جامعه است اما کربلا را اینگونه نگاه می کنی و کربلا عوضمان کرد. خب این اصلاح است دیگر، پس اصلاح یعنی چه؟ طول کشیده است؟ عیب ندارد طول بکشد، ما امت پیغمبر (صلی الله علیه واله) هستیم، چه چیزی امت پیغمبر(صلی الله علیه واله) را عوض کرد؟ امتی که حاضر نبودند پای رکاب علی (علیه السلام) بجنگند الآن پای رکاب نائب عامِ امام زمان(عج الله) می جنگند!

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۵
حسین فتحی

هیئت الرضا تموم زندگیمه

۰ نظر ۱۰ آبان ۹۳ ، ۱۳:۰۵
حسین فتحی

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۹
حسین فتحی